دلم در این زمانه دردش افروخت
شب وروزم اسیر رد پایم
نه حاکم در دلم آذوغه می کاشت
نه محکومی به نانم می ستایم
***
نمی دانم چرا دنیا پر از دود
همه جا چون جهنم گشته روزم
مراد دل از این امثال بیدار
نمی خواهم در این غفلت بسوزم
***
عدالت خواه حق مانند شمشیر
بزن بر فرق نامردان صفا هست
اگر از عدل دل بگذشته چون رود
به دار آویختن ظالم وفا هست
***
در این دشت پر از آهو و خرگوش
هزاران مار دام خود رها کرد
نجابت در ثریا می تپد جان
خیانت از رفاقت ها جدا کرد
***
بساط عاشقی پوسیده انگار
وفاداری شده رمز ندامت
صراط مستقیم بختش فنا شد
رکابش ناپدید از شوق و قامت
***
درون شهرها سیل آمد از دور
پیامی آشنا ار بی خدایان
فنا کرده گل و بستان و گیسو
اثر بخش ستم در دل فروزان
***
جهان چون باغ وحش آزاد آزاد
و انسان جانشین آن خدا شد
هر انکس هر بلایی خواهد اندوخت
تو دنیا حق و باطل ها جدا شد
***
جاسم ثعلبی (حسّانی) 24/02/1393
:: برچسبها:
سال های وحشت ,
:: بازدید از این مطلب : 1504
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0